ابن عطیه. وی گفت: عمر بن عبدالعزیز در وقت وفات، پسرش عبدالملک را چنین گفت: ’الحمدﷲ الذی جعل الموت حتماً واجباً علی خلقه ثم سوی فیه بینهم...’. (از سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 270)
ابن عطیه. وی گفت: عمر بن عبدالعزیز در وقت وفات، پسرش عبدالملک را چنین گفت: ’الحمدﷲ الذی جعل الموت حتماً واجباً علی خلقه ثم سوی فیه بینهم...’. (از سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 270)
ابن عطاء. وی از پدرش روایت دارد. بخاری او را منکرالحدیث میداند و میگوید: وی از موالی قریش است و شاید او خلاد باشد. ابن ابوحاتم بین آن دو فرق گذاشته و این را خالد بن عطاء بصری می نامد. (از لسان المیزان ج 2 ص 382)
ابن عطاء. وی از پدرش روایت دارد. بخاری او را منکرالحدیث میداند و میگوید: وی از موالی قریش است و شاید او خلاد باشد. ابن ابوحاتم بین آن دو فرق گذاشته و این را خالد بن عطاء بصری می نامد. (از لسان المیزان ج 2 ص 382)
ابن عطیه. وی از شیعیان علوی است و مروان بن ابی حفصه را که از شعرا و شیعۀ عباسی است بکشت. ابوالفرج گوید: چون مروان بن أبی حفصه این شعر بگفت: انی یکون و لیس ذاک بکائن لبنی البنات وراثه الأعمام و صالح بن عطیه آن را بشنید، با خدای خویش عهد کرد که او را بکشد، پس با او طرح دوستی کرد و چون مروان را تب عارض شد و بستری گشت صالح به خانه او شد و چون تنها بماندند صالح گلوی وی بگرفت و رها نکرد تا جان بداد. (ضحی الاسلام ج 3 ص 313)
ابن عطیه. وی از شیعیان علوی است و مروان بن ابی حفصه را که از شعرا و شیعۀ عباسی است بکشت. ابوالفرج گوید: چون مروان بن أبی حفصه این شعر بگفت: انی یکون و لیس ذاک بکائن لبنی البنات وراثه الأعمام و صالح بن عطیه آن را بشنید، با خدای خویش عهد کرد که او را بکشد، پس با او طرح دوستی کرد و چون مروان را تب عارض شد و بستری گشت صالح به خانه او شد و چون تنها بماندند صالح گلوی وی بگرفت و رها نکرد تا جان بداد. (ضحی الاسلام ج 3 ص 313)